شدم پـیـر و نـدیـدم شورشیرین
شدم عاشق ببینم سـورشیرین
ولـی هـر دم کَـند مـعـمـارعـمرم
نـمــادیـن برگه از مسمورشیرین
ازدایی
اسیرم کرده آن ابرو به دامت
بـه زیبـایی بریده سر غلامت
مراغم گشته مهمانی درنده
بـه فـریـاددلـم رس با کلامت
طـبیعت شـهد پـاییـزی بنوشد
درخـتم پـیرهـن رنـگـی بپوشد
کـندخـود را بهشتی بس فریبا
تماشاگر به تحسینش بکوشد
منم شبگرد دل بیدار،ایدوست
سراسرغم تنم تبدار،ایدوست
که دارد کم دلم یک یار،یاران
به دل دارم غمِ دلدار،ایدوست
...........................
به مثل من نگردی زار،ایدوست
نه مثل قیس لیلاخار،ایدوست
همه گوین که دایی دل نداره
که جانم دست دل بیمار،ایدوست
فـلک از گـردنـم زنـجیر بردار
تو دستت ازدلی دلگیر بردار
غریبم دروطن ای وای دایی
تـو داغـی از دِلِ درگـیر بردار
کــنـم افـشـا بـقـولـی قـال دایی
بـگـم شـعری بداهـی فـال دایی
شبـی درفـصل پـائـیزی شـکرریز
اسارت برده عشقش حال دایی
بـه آن نـوری که ازمهـرو درخشید
کـه دل را بـرده آن گلـرو درخشید
مشـاعـیرش بـه تـاراج رفته دایی
هماندم دلبرش خوشرو درخشید
خـدایـا ایـن دلــم از جــان بـری شد
چه خوش دردام عاشق دلبری شد
رخـی دیده که شیـدا گـشته دایی
ز دل عــاشق به آن گلـرخ پری شد
الا دایـی کــه مـستـی میکنم من
خیــالت بت پـرسـتــی میکنم من
تـو ازقــدبـادوزیـبــا چشـم مستی
بـلبهـاش درک هستی میکنم من