تـوکـه امـشب بـدلـم نـقـب نـهایی زده ای
تا به قرطاس* رخت خط به کذایی زده ای
رفـتـه از کار صـنـم لـطـف مـثـالـی به دلـم
همه دل گوش شدم نقش ختایی*زده ای
وه چه زیبـا صنمی داره به مـا چـون نظری
چـه صـفـایـی کـنمی خال بکایی* زده ای
همه هوشم زسـرم رفته که دیدم به لبت
تو خـطی رابه کـمالی همه غایی زده ای
تـا نشـانـی زده ای زلـف سـیارا شده دل
عاشقت،ای که خـطا ره بخـطایی زده ای
بـه ذلالت کـه دهـم دل به تو ای فاتِحِ دل
گـر جـوابـم نـدهـی داغ بـه دایـی زده ای
ازدایی کیان
قرطاس=کاغذ/ختایی=نقشگل وغنچه/ بکا=گریه.قطره اشک/
- ۰ نظر
- ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۰۹