بیا ای حضرت دل حضرت عشق
که من جان داده ام درحسرت عشق
همی خونین دلم ، در کوی دلبر
چرا یارم بود در نفرت عشق؟
دایی
ندیدی این دلم را غم گرفته
که رخسارم نم از شبنم گرفته
چکاوک از غمم ماتم گرفته
به روی شاخه با من دم گرفته