گل گندم

قدت رعنا وُ گیسویت کمنداست

لـبان سـرخ زیبـایت چـو قنداست

که دادم دل به سیمـای قشنگت

شررزاشرب شیرازت به چنداست

ازدایی

  • دایی کیان

شدم پـیـر و نـدیـدم شورشیرین

شدم عاشق ببینم سـورشیرین

ولـی هـر دم کَـند مـعـمـارعـمرم

نـمــادیـن برگه از مسمورشیرین

ازدایی

  • دایی کیان

اسیرم کرده آن ابرو به دامت

بـه زیبـایی بریده سر غلامت

مراغم گشته مهمانی درنده

بـه فـریـاددلـم رس با کلامت

ازدایی

  • دایی کیان

طـبیعت شـهد پـاییـزی بنوشد

درخـتم پـیرهـن رنـگـی بپوشد

کـندخـود را بهشتی بس فریبا               

تماشاگر به تحسینش بکوشد

ازدایی

  • دایی کیان

منم شبگرد دل بیدار،ایدوست

سراسرغم تنم تبدار،ایدوست

که دارد کم دلم یک یار،یاران

به دل دارم غمِ دلدار،ایدوست

...........................

به مثل من نگردی زار،ایدوست

نه مثل قیس لیلاخار،ایدوست

همه گوین که دایی دل نداره

که جانم دست دل بیمار،ایدوست

ازدایی

  • دایی کیان

فـلک از گـردنـم زنـجیر بردار

تو دستت ازدلی دلگیر بردار

غریبم دروطن ای وای دایی

تـو داغـی از دِلِ درگـیر بردار 

ازدایی

بارش برف

  • دایی کیان

کــنـم افـشـا بـقـولـی قـال دایی

بـگـم شـعری بداهـی فـال دایی

شبـی درفـصل پـائـیزی شـکرریز

اسارت برده عشقش حال دایی

ازدایی

  • دایی کیان

بـه آن نـوری که ازمهـرو درخشید

کـه دل را بـرده آن گلـرو درخشید

مشـاعـیرش بـه تـاراج رفته دایی

هماندم دلبرش خوشرو درخشید

ازدایی

  • دایی کیان

خـدایـا ایـن دلــم از جــان بـری شد

چه خوش دردام عاشق دلبری شد

رخـی دیده که شیـدا گـشته دایی

ز دل عــاشق به آن گلـرخ پری شد

ازدایی

  • دایی کیان

الا دایـی کــه مـستـی میکنم من

خیــالت بت پـرسـتــی میکنم من

تـو ازقــدبـادوزیـبــا چشـم مستی

بـلبهـاش درک هستی میکنم من

ازدایی

  • دایی کیان